خیال تو را

اکنون که از تو می نویسم 

تو دیگر نیستی ...

نمی دانم کجای جهان ایستاده ای 

اما من هنوز همان جا نشسته ام 

می اندیشم به تو  و مرور میکنم خاطراتی که تصادفی از ذهنم عبور میکند و لبخند می آید بر لب هایم ....

نیستی و من عجیب تو را کم دارم

 

 

خیال تو را...

کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش 
و بی خیال نشستن 
و گوش دادن به 
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟ 

☆سهراب

خیال تو را...

کاش میشد رفت ....

دلم رفتن میخواهد نه برای رسیدن فقط برای رفتن 

خیال تو را...

دلگیرم 

از تو ....تویی که برای من همه چیز هستی

به راستی من برای تو چیستم

میگویی میفهممت  ....

ولی من احساس میکنم  ما باهم دنیا فاصله داریم ....فکر را میگویم 

دلم میخواهد بکنم این دندان لق را از جا ،،دل را میگویم 

اخر میدانم ....تو از آن من نمیشوی 

میروی

هر آمدنی رفتنی دارد 

تو هم دیر یا زود رفتنی هستی

کاش میشد بمانی برایم

 

خیال تو را...

فکر کردن به نبودنت مرا از پای در می آورد ،دیگر چه رسد روزی که نباشی....

هر روز خاطرات را مرور میکنم ، ذره ذره می کشد مرا 

وای به حال روزی که نباشی

 

خیال تو را...

گاهی وقت ها دیدن آدم های حاشیه نشین زندگی ام عجیب مرا سر ذوق می آورد ... گاهی وقت ها دیدن آدم های حاشیه نشین زندگی ام عجیب مرا سر ذوق می آورد ... آدم هایی که در زندگی ام نقش ندارند ...اما لبخند به لب هایم می آوردند...!! ای کاش این حاشیه نشین ها ،حاشیه نشین بمانند..!! لبخند به لب می آوردند ،این روزها کم کسی هست خوشحا خیال تو را...ادامه مطلب

این روزها کمی عجیب و غریب شده ام
حال خود را نمی فهمم...
آرامش همه را به هم می زنم
نمی دانم مرا چه شده است!!
مرا توان مبارزه نیست ...
دیگر نمیتوانم ،نمیخواهم برای داشته هاو خواسته هایم بجنگم ...
کمی خواب میخواهم از نوع مرگش ..
هر وقت خواستم بیدارشوم خاک لباسهایم را بتکانم و از نو شروع کنم و باز اگر نخواستم بخوابم ....و باز وووو

خیال تو را...

من زنم 

هر چقدر هم قوی بمانم 

باز هم بی قرار لحظه هایی خواهم ماند 

که با خستگی هایم در آغوشت مچاله شوم

باز دلم ضعف می رود

که مرد زنانگی هایم باشی

دلم ضعف می رود 

برای مادر دخترت شدن

برای صدای بم و مردانه ات

که پرتم کند از این دنیا

به سراشیبی شانه ی محکمی 

که پناه من است 

 

خیال تو را...

میدانی چیست جانم ؟
نامت را saveکرده ام
Benim mucziemمعجزه من
این روزها برایم معجزه ای شده ای که به تازگی کشفش کرده ام .!!!
حرف هایت حال خوب کن است ،آرامش می دهد،منطق را به کار می اندازد نه دل را
وقتی می گویی بخند ،لبخند ژکوند چاره ساز نیست ....
قه قه های بیصداست که درونم را غوغا میکند
گویی خدا تو را برای من فرستاده است معجزه کنی،من نیز از او میخواهم برایت معجزه ای بفرست...!!!
متشکرم benim mucziem

خیال تو را...

این روزها عجیب گیج و سردرگمم 

نمیدانم هیچ چیز را 

درک نمیکنم ...

فکر کردن هم برایم سخت شده است....

خیال تو را...